سه سالی هست که خانه دار شده ایم و در محله ای در غرب پایتخت و در واحد آخر یک ساختمان قدیمی سه واحده در انتهای کوچه ای خلوت ست داریم. واحد دوم ما حاج خانم و حاج آقایی ساکن هستند که در حال حاضر یک دختر و یک پسر مجرد دارند. پسرشان حدود سی سال دارد و به زحمت مدرک کارشناسی اش را بعد از چندین سال از یکی از شعبات دانشگاه آزاد در ورامین( به گمانم) اخذ کرده است. همان اوایل ستمان در این خانه، بسیار اتفاق افتاده بود که پسر همسایه از دانشگاه می آمد و پشت در می ماند. اولین جایی که می آمد دم در خانه ی ما بود و از ما طلب تلفن میکرد تا به مادرش زنگ بزند و بگوید پس شماها کجایین؟ موبایل داشت ولی به قول خودش شارژ نداشت. حال نمیدانم شارژ باتری منظورش بود یا شارژ پولی. یک بار هم دم در خانه امان آمد و پول طلب کرد تا آژانس بگیرد و به پیش مادرش که مهمان خانه ای بودند برود. بماند که پول درسته دادیم و پول سکه ای و چندین اسکناس پاره تحویل گرفتیم
کلید نداشت. یعنی حاج خانم کلید به او نمیداد حتی وقتی قرار بود جایی برود.
سال گذشته برایش پراید خریدند و شد راننده اسنپ. هر روز یک گوشه ی ماشین فرو میرفت تا اینکه حاج خانم امسال پراید را با خلافی ۵ میلیون تومان فروخت و پسر همسایه شد نگهبان یک شرکت!
چندی پیش هم طی بلند شدن صدایی از طبقه ی دوم به پشت پنجره آمدم و با کمال تعجب پسر همسایه را داخل کوچه دیدم که برای دوستش قلاب گرفته بود و دوستش آویزان حفاظ پنجره ی آشپزخانه ی حاج خانم بود و دو میله ی حفاظ پنجره را کج کرد و داخل رفت تا کلید پسر همسایه ( به تازگی کلید دار شده بود) را از خانه اشان بیاورد. پسر همسایه امان کمی اضافه وزن دارد. به سرعت به مهربان همسر زنگ زدم و او نیز موضوع را به حاج خانم اطلاع داد. حاج خانم که مهمانی تشریف برده بود عصر برگشت. شب به در خانه ی ما آمد و عصبانی از کار پسرش به همسر میگفت اینکه بهتون میگم برای خرید دوربین مداربسته اقدام کنیم به خاطر نمیگم که! به خاطر پسرم میگم!
پسر همسایه هم در راه پله داد میزد مامان غلط کردم! ببخش! از آن روز به اینور پسر همسایه از ما رو برمیگرداند و سریع از دید ما پنهان میشود
+ قسمت دوم پسر همسایه رمزدار منتشر میشود. دوستانی که همراهند اعلام کنند
درباره این سایت