ماهور



یک ماه  بود که پستی در پیجش منتشر نمیکرد. از روزی که آدرس وبم عوض شده ۵ روز میگذره و در این ۵ روز ۳ پست اینستایی منتشر کرده است. پست امروزش در مورد همان نکته ای بود که منم در موردش حرف زدم. همان کرونایی که وارد استانشون هنوز نشده و او هم معتقد بود در تشخیص اش ناتوانند نه در ممانعت از ورودش توانا!

+ پاییزان

+ عنوان از حافظ


شهر حضرت یار که شهر اجدادی من نیز هست همچنان آماری از ابتلا به کرونا اعلام نکرده است. با شناخت کادر درمان آن شهر بعید میدانم در جلوگیری از ورود ویروس و ابتلای شهروندان تا این حد موفق بوده باشند. خدا کند این موضوع را ربط به مسائل دینی و مذهبی شهر ندهند!


با تعطیلی مدارس برای پیشگیری از شیوع ویروس کرونا و خانه نشین شدن معلمها و دانش آموزان در خانه و برای جبران عقب ماندگی درسی از دوستان دوره ی لیسانسم در گروه تلگرامی پرسیدم شما با تدریس در فضای مجازی موافقید؟ یکی از آقایان نوشت:

"ما وقتی میریم کلاس ده نفر غایب داریم 

ده نفر خوابند

واز ده نفر باقیمانده پنج نفر به زور جزوه می نویسند 

حالا انتظار دارید با اونا مجازی کار کنیم 

دلتون خوشه ها"



سه سالی هست که خانه دار شده ایم و در محله ای در غرب پایتخت و در واحد آخر یک ساختمان قدیمی سه واحده در انتهای کوچه ای خلوت ست داریم. واحد دوم ما حاج خانم و حاج آقایی ساکن هستند که در حال حاضر یک دختر و یک پسر مجرد دارند. پسرشان حدود سی سال دارد و به زحمت مدرک کارشناسی اش را  بعد از چندین سال از یکی از شعبات دانشگاه آزاد در ورامین( به گمانم) اخذ کرده است. همان اوایل ستمان در این خانه، بسیار اتفاق افتاده بود که پسر همسایه از دانشگاه می آمد و پشت در می ماند. اولین جایی که می آمد دم در خانه ی ما بود و از ما طلب تلفن میکرد تا به مادرش زنگ بزند و بگوید پس شماها کجایین؟ موبایل داشت ولی به قول خودش شارژ نداشت. حال نمیدانم شارژ  باتری منظورش بود یا شارژ پولی. یک بار هم دم در خانه امان آمد و پول طلب کرد تا آژانس بگیرد و به پیش مادرش که مهمان خانه ای بودند برود. بماند که پول درسته دادیم و پول سکه ای و چندین اسکناس پاره تحویل گرفتیم

کلید نداشت. یعنی حاج خانم کلید به او نمیداد حتی وقتی قرار بود جایی برود.

سال گذشته برایش پراید خریدند و شد راننده اسنپ. هر روز یک گوشه ی ماشین فرو میرفت تا اینکه حاج خانم امسال پراید را با خلافی ۵ میلیون تومان فروخت و پسر همسایه شد نگهبان یک شرکت!

چندی پیش هم طی بلند شدن صدایی از طبقه ی دوم به پشت پنجره آمدم و با کمال تعجب پسر همسایه را داخل کوچه دیدم که برای دوستش قلاب گرفته بود و دوستش آویزان حفاظ پنجره ی آشپزخانه ی حاج خانم بود و دو میله ی حفاظ پنجره را کج کرد و داخل رفت تا کلید پسر همسایه ( به تازگی کلید دار شده بود)  را از خانه اشان بیاورد.‌ پسر همسایه امان کمی اضافه وزن دارد. به سرعت به مهربان همسر زنگ زدم و او نیز موضوع را به حاج خانم اطلاع داد. حاج خانم که مهمانی تشریف برده بود عصر برگشت. شب به در خانه ی ما آمد و عصبانی از کار پسرش به همسر میگفت اینکه بهتون میگم برای خرید دوربین مداربسته اقدام کنیم به خاطر نمیگم که! به خاطر پسرم میگم!

پسر همسایه هم در راه پله داد میزد مامان غلط کردم! ببخش! از آن روز به اینور پسر همسایه از ما رو برمیگرداند و سریع از دید ما پنهان میشود


+ قسمت دوم پسر همسایه رمزدار منتشر میشود. دوستانی که همراهند اعلام کنند



اسنپ ۲۸ هزار تومان تخفیف برای سفرهای شهری برایم درنظر گرفته است‌. معلوم است اوضاع زیاد خوب نیست و متقاضی به شدت کاهش یافته است‌. چقدر دوشنبه های دوست داشتنی منتظر اعلام تخفیف اسنپ بودم تا مسیر ۴۰ دقیقه تا کافه نادری با ترافیک بسیارش را با مناسبترین قیمت طی کنم.
+ کی تمام میشود کرونای لعنتی

در زمینه ی اکسپت ریکوئست دانش آموزانم در اینستا سختگیری ندارم و من هم فالوشان میکنم. ادا بازیهایشان را لایک میکنم و تولدهای خودشان و دوستان ندیده اشان را تبریک میگویم و خلاصه وفادار به این فالو می مانم. چندی پیش متوجه شدم که برخی از شاگردانم مرا آنفالو کرده اند. نمیدانم از کی و این در حالی است که من همچنان به لایک زدنهایم همچنان وفادارانه ادامه میدادم. خنده ام گرفته بود. یک خسته نباشید به خودم گفتم و این روزها مشغول آنفالو کردن همانها هستم

+ از به کاربردن کلمات انگلیسی عذرخواهی میکنم




دوستانی که پاییزان من را خوانده اند لطفا در این پست شرکت فعال داشته باشند.

به جای نام پاییزان، نام شخصیت زن داستان و شخصیت مرد داستان چه نامهایی پیشنهاد میدهید؟

پاییزانی دیگر در راه است.

++ نظرات تایید شد. 

از بین اسامی کدام را بیشتر دوست دارین؟؟؟


هیچوقت آرزو نداشتم یک معلم ورزش باشم ولی این روزها به قدری حسرت موقعیت معلمین ورزش را میخورم که حد ندارد.  فشار کاری تدریس در فضای مجازی آن هم در ساعاتی که مدیر برنامه ی درسی داده است و تشکیل رقم به رقم گروه های درسی و برگزاری آزمونهای مجازی و تهیه ی محتوا و ضبط فیلم و ویس و هزار ادا اطوار دیگر آرامش ماندن در خانه را از من سلب کرده است. مدرسه که میرفتیم یک صبح تا ظهر درگیر بودیم. درس میدادیم و رد میشدیم و مهمتر اینکه همه چیز جدی بود.  اینجا نه تنها بچه ها درس را جدی نمیگیرند بلکه امیدوارند بعد از بازگشایی مدرسه که معلوم نیست در چه زمانی هم باشد دوباره درسها تکرار شود. من مانده ام برای حدود ۵۰ نفر دانش آموز ۱۲ انسانی ام که فقط ۵ نفرشان درس را میفهمیدند چطور دنباله ی هندسی را مجازی درس دهم؟

 دانش آموزانی که جلوی چشمم سرشان روی میز بود ‌و چرت میزدند الان که نمیبینمشان حتما در تختخواب نرمشان دراز کشیده اند و هندزفری به گوش در حالیکه ترانه ی دکتر ساسی مانکن را گوش میدهند و چیپس فلفلی چی توز را خرت خرت میخورند به ریش من و امثال من میخندند!


+ تمام کنید این نمایش مسخره اتان را !


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ریه های زمین dubaitravelnet.parsablog.com خلاصه مدیریت حقوق و دستمزد یوسف رونق pdf وبلاگ شخصی من سامانه ثبت شرکت و برند ( ایران ثبت) Carol تاپ 10 درج آگهی رایگان